محل تبلیغات شما



شش ام مرداد امسال یکی از مهمترین روزهای زندگی رایا جون بود بعد از دو سال و سی و هفت روز با پستونک خداحافظی کردیم البته وداعی نه چندان راحت رایا هم مثل طاها وابستگیش به پستونک خیلی زیاد بود و تنها فرقشون این بود که من حریف امیر نشدم و پروسه گرفتن پستونک از رایا تا این موقع طول کشید تازه بازم بی خبر از امیر اینکارو کردم وگرنه شاید تا وقت مدرسه هنوز پستونک می خورد
با تمام خوبی ها و بدی ها و هر آنچه که بود برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد. سالی دیگر گذشت .اما درسی بزرگ به ما داد. به ما یاد داد که زیبایی های کوچک را دوست بداریم . یاد داد که دیگران را دوست بداریم ،آنگونه که هستند نه آنگونه که می خواهیم باشند! یادمان داد که شکرگذار باشیم ، برای بی اهمیت ترین های زندگی حتی! و عاقبت بهار آمد . نوروز امسال اما . متفاوت از هر سال است! قرار است همچنان در خانه بمانیم تا دیگر روزهای بهار را زیباتر بگذرانیم .
وروجک جان نیم سالگیت مبارک همچنان از حمام متنفری و اگه حس کنی می خوام ببرمت حمام حتی دستاتم نمی بری بالا تا لباستو در بیارم و توی حمام همش گریه می کنی و می گی دا یعنی داغه خیلی با مزه عروسک بازی می کنی عروسکاتو یکی یکی می خوابی رو نایی که پخش زمین کردی و خودتم کنارشون دراز می کشی . بعضی وقتا هم بهشون خوراکی یا شیر می دی . وقتی می خوای بخوابی بالشتتو بر می داری و می ذاری زیر سرت و بعدم با اصرار می گی پَ یعنی پتو و تا زیر گردنت پتو رو می کشی رو
پسرک دوست داشتنی من . عشق مامان تا دیروز تنها جایی که تنهایی موندی خونه ی مامان لیلا بود . حتی بیشتر مواقع که شب خونه ی کسی می موندیم تو ترجیح می دادی کنار ما بخوابی و از دوری خوشت نمی یومد . اما دیشب . ما مهمونی دعوت بودیم و تو تنها پسر کوچولوی جمع بودی واسه همین ترجیح دادی دیشب رو با دوستات خونه ی ایلیا بگذرونی و این یه قدم بزرگ برای تو و ما بود . هر چند موقع برگشت از مهمونی بارها دل دل کردم که بیام سراغت اما بابا گفت بذاریم خودت تصمیم بگیری و
نازنین مامان شانزده ماهگیت مبارک شدی عین وروجک آقای نجار . شیطون و دوست داشتنی همه ی حرفها رو کاملا درک می کنی اما کمی تو حرف زدن تنبلی می کنی البته همچنان تو رسوندن منظورت موفقی و همین باعث می شه کسی بهت گیر نده خیلی به پسرکم زور می گی و بعضی وقتا طاها که هیچ منم جلوت کم می یارم با وجود اتاق پر از اسباب بازی دست از سر داداش بر نمیداری و به محض اینکه اون بره تو اتاقش تو هم پشت سرش راه می افتی و خودتو با ماشینا و حیوونای دکوری اتاق داداش مشغول می کنی اگه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دل نوشته